پارت چهل و نهم :

توی آشپزخانه که رفت صدای جلز و ولز روغن بلند شد و بعد بوی کتلت پیچید توی خانه.
مست خواب بودم و هنوز گیج از حرفهای توحید.
_یواش یواش خوشت میاد...
پسره ی دیوانه با ان سبیل سبز پشت لب و دستهایی که مثل خرس پر مو بود!زورش هم زیاد بود، از جان من چه می خواست؟
دلم دوباره پیچ خورد و حس کردم می خواهم عق بزنم.سرم گیج می رفت.دیگر طاقت نیاوردم و دویدم توی دستشویی.آنقدر بالا آوردم که معده ام د

مطالعه‌ی این پارت حدودا ۶ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۱۰۰ روز پیش تقدیم شما شده است.
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • Mrzh

    0

    آخ آخ آرنگ باز با تینا قرار گذاشته🤦

    ۳ ماه پیش
  • مهشاد لسانی | نویسنده رمان

    معلوم نیستااا

    ۳ ماه پیش
  • اکرم بانو

    0

    حس خوبی نسبت ب خوابی ک دید ندارم

    ۳ ماه پیش
  • مهشاد لسانی | نویسنده رمان

    خودمم ندارم!

    ۳ ماه پیش
  • شیوا

    0

    بیچاره لیما! فقط داره براش میاد نمی سه اون توحید پرو اون موهای دست و پاشو بزنه بره لیزر کنه خوب ! الان بی مو مده!

    ۳ ماه پیش
  • اکرم بانو

    0

    اون موقع هنوز لیزر مد نبوده 😂

    ۳ ماه پیش
  • مهشاد لسانی | نویسنده رمان

    دهه هشتاد لیزر نبود خدایی

    ۳ ماه پیش
  • مهشاد لسانی | نویسنده رمان

    اره طفلک

    ۳ ماه پیش
  • زهرا

    0

    نکنه لیما بخاطری که تو آب لجنای پارک غرق شد معده ش ویروس گرفته چه خواب بدی دید لیما

    ۳ ماه پیش
  • مهشاد لسانی | نویسنده رمان

    خوابی که دید مهمهههه

    ۳ ماه پیش
  • ترنم

    0

    لیما چون حالش بد شده ندیده تارخ چقد نگرانه من ک میدونم😁

    ۳ ماه پیش
  • مهشاد لسانی | نویسنده رمان

    والا تارخو شما ندید بگیرر

    ۳ ماه پیش
  • شیوا

    0

    رفتم سرچیدم یه هورمون مردونه ست که تو خون مردا می ریزه برای رشد مو و صفتهای مردونه خوبه و باید زیاد باشه تا بچه درست سه اخخخخخخ

    ۳ ماه پیش
  • مهشاد لسانی | نویسنده رمان

    درستهههه

    ۳ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.